راز من…
روزی که نگاهمان در هم آمیخت …
می خواستم بگویم که…
اما سکوت کردم
حس کردم ، ازنگاهم ، رازم را خوانده باشی …
خیانت....
خیانت تنها این نیست که شب رابا دیگری بگذرانی،
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد.
فراموش کردن...
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم ، اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم... تو نیز به من آموختی که چگونه دوست بدارم ، اما به من نیاموختی که چگونه فراموش کنم...
حسرت يعني...
حسرت يعني
روبرويم نشسته اي و باز خيسي چشمانم را آن دستمال خشك بي احساس پاك ميكند. حسرت يعني شانه هايت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگي به آن پناه ببرم. حسرت يعني تو كه در عين بودنت ، داشتنت را آرزو مي كنم.